نظام تربیتی راکد، معتمدین بزهکار و جامعه‌ی ساکت؟ تفریح با طعم مرگ!

ساخت وبلاگ

نگاهی بر تراژدی مرگ دو نوجوان در کانال آب کشاورزی در محله بهاران شهر پاکدشت

نظام تربیتی راکد، معتمدین بزهکار و جامعه‌ی ساکت؟
تفریح با طعم مرگ!

حمزه علی نصیری
صدای معلم ۱۴۰۱/۵/۱۸

خبر کوتاه بود و دردناک!؛ "دو نوجوان در کانال آب کشاورزی در محله بهاران شهر پاکـــــدشت غرق شدند".
این خبر روز جمعه هفدهم تیرماه ۱۴۰۱ با انتشار فیلمی کوتاه از لحظه‌ی پریدن یک نوجوان به داخل کانال آب، در شبکه‌های اجتماعی پخش شد. در فیلم منتشر شده، نوجوانی، کفش‌های خود را با عجله از پا درمی‌آورَد و خود را به آب می‌زنَد و در دم، از نظر گم می‌شود. گویا آن نوجوان برای نجات دوستش که قبل از وی گرفتار جریان آب شده، خود را در آغوش خطر می‌اندازد. ظاهراً کسی که این لحظه‌ی دردناک را ثبت کرده، رفیق و هم‌بازی دیگر آن گروه چند نفره است که احتمالاً لنز گوشی خود را جهت ثبت هنرنمایی دوستان خود آماده کرده بوده. اما آنچه ثبت و ضبط شده، برشی از یک تراژدی غم‌انگیز است؛ تفریح با طعم مرگ!

کودک و نوجوان نیاز به بازی و تفریح و سرگرمی دارد. جسم و جان و روح و روان کودک و نوجوان با تفریح و بازی و سرگرمی، تغذیه می‌شود، رشد می‌یابد، بالنده می‌شود، از بودن و نفس کشیدن و زیستنش کام می‌گیرد و آرام می‌گیرد...

گفتنی‌ست که پاکدشت -این شهر شلوغ چند صدهزار نفری در کنار پایتخت- یکی از فقیرترین‌ شهرهای کشور از نظر رفاه اجتماعی و فضای تفریح و تفرج است! کودک و نوجوان پاکدشتی نیاز روحی و جسمی خود به تفریح و تفرج را یا در درون خود می‌کشد و یا در میان خاکروبه‌ها و کنار کانالهای آب کشاورزی -که از وسط شهر می‌گذرند و معمولاً بی‌نصیب از بی‌مبالاتی آدم‌ها نیستند و مدام با چاشنی زباله‌های خانگی بوی تعفن می‌گیرند- ارضا می‌کند. نکته جالب توجه اینکه؛ طول کانال‌های آب روباز که از وسط شهر و مقابل منازل مسکونی و مغازه‌ها و اماکن عمومی عبور می‌کنند، بالغ بر ۱۲ کیلومتر است که و می‌توانند در نبودِ امکانات تفریحی سالم، برای کودکان و نوجوانان، پر جاذبه و در دسترس‌ترین گزینه سرگرمی باشند و البته گاهی هم بی‌رحم و مرگبار!

خبر در سراسر شهر پیچید اما کسی نپرسید که؛
آن دو نوجوان چرا در حوالی آن کانال مرگبار سرگردان بودند؟ یا چرا چنین مکان پرخطری را برای بازی و تفریح انتخاب کرده بودند؟

چرا فضای لازم و کافی برای ورزش و تفریح و بازی و سرگرمی و فعالیت‌های علمی و فرهنگی و ادبی و هنری و مهارتی، در محل زندگی مردم دیده نشده و احداث نگردیده است که کودکان و نوجوانان اوقات فراغت خود را عزتمندانه بگذرانند؟

مسئولیت نیاز سنجی، وظیفه‌ی حل مشکلات و رسالت مناسب‌سازی شاکله‌ی فیزیکی شهر و بهسازی محیط زندگی بر عهده‌ی کدام نهاد و سازمان و ارگان است؟

مسئول‌ترین و مردمی‌ترین نهاد مدیریتی و نظارتیِ نزدیک به کف جامعه -که موجودیت خود را مدیون رأی مستقیم مردم است و باید مدافع حقوق کودکان و نوجوانان و پیگیر توسعه‌ی خدمات عمومی و رفاه اجتماعی باشد- کدام است و چرا به درستی انجام وظیفه نمی‌کند؟

چرا شهر از نظر فضا و امکانات تفریحی و ورزشی و فضای آموزشی و فرهنگی و امکانات رفاهی و... تا این حد فقیر است؟

نقش آموزش و پرورش در غنی‌سازی اوقات فراغت کودکان و نوجوانان چیست و چرا این نقش، بر زمین مانده است؟

چرا نظام آموزشی، از صحنه‌ی تربیت در اوقات فراغت -به ویژه در ایام تابستان- مطلقاً غایب است؟

چرا نهاد آموزش و پرورش- و مشخصاً مدرسه- دانش‌آموز را در طول سال‌تحصیلی بطور کاملاً نیمه وقت -مثلاً صبح تا ظهر یا ظهر تا عصر- می‌پذیرد و بعد از آن به حال خود رها می‌کند؟ و مگر همه‌ی والدین و اولیای دانش‌آموزان متخصص تعلیم و تربیت‌اند که رسالت و مسئولیت نیمه کاره‌ی مدرسه را بر دوش بکشند به انجام برسانند؟

چرا دستگاه آموزش و پرورش به عنوان تخصصی‌ترین نهاد تربیتی، به غیر از معدود مدارس فقیر و فرسوده و محقرِ پر ازدحام، مراکز و کانون‌های دیگری برای جذب کودکان و نوجوانان و پر کردن اوقات فراغت آنان و تأمین نیازهای جسمی و روانی‌شان و استمرار و تکمیل فرایند آموزش و تربیت ندارد؟

نهادهای ناظر و مسئول چه درکی از حوادث این‌چنینی و مسائل موجود در جغرافیای مسئولیت خود دارند و آیا انگیزه و اشتیاق و علاقه‌ای به واکاوی ابعاد مختلف قضایای مربوط به حوزه‌ی وظایف‌شان را دارند؟

شهردار پاکدشت یک روز پس از وقوع حادثه‌ی غمبارِ غرق شدن آن دو نوجوان در کانال وسط شهر (شنبه ۱۸ تیرماه ۱۴۰۱) در پاسخ به مطلب کوتاه یک نشریه‌ی محلی تحت عنوان "یک حادثه، یک سؤال" . گفته است: "لایحه سرپوشیده کردن کانال های سطح شهر، اردیبهشت ماه سال جاری تقدیم شورای محترم اسلامی شهر شده و در حال نهایی شدن می‌باشد".

نکات جالب توجه در سخن شهردار محترم این است که اولاً با وجود قدمت دهها ساله‌ی این کانال‌های پر مخاطره در وسط شهر و تکرار مکرر حوادث منجر به خسارات جانی و مالی و گلایه‌های دائمی شهروندان از بوی تعفن آنها، عمر لایحه‌ی‌شان هنوز به سه ماه نرسیده است! ثانیاً از دلایل پرسه زدن کودکان و نوجوانان در کنار آن کانال‌ها و فقدان فضای لازم برای بازی و تفریح و سرگرمی و گذران اوقات فراغت، حرفی به میان نیامده است.

مگر انتشار بوی نامطبوع و سقوط کودک و نوجوان و پیر و پیاده و سواره در کانال‌های آب و تحمیل خسارت‌های جانی و مالی به مردم و انواع خطرات و تهدیدات مربوط به آنها، مسئله‌ امروز و دیروز است که تنظیم لایحه‌ی سرپوشیده کردن آنها، همین اردیبهشت ۱۴۰۱ استارت خورده است؟

اصلاً چرا شورای شهر طی یک دهه‌ی اخیر، انجام این مهم را از شهرداری مطالبه نکرده است؟ آیا اعضای شورای شهر-که بعضاً به مدت ۸ سال و حتی با احتساب سابقه‌ی اذناب‌شان، نزدیک به یک دهه بر صندلی پارلمان شورا تکیه زده‌اند- از بوی تعفن منتشره از این کانال‌ها و مصائب ناشی از سقوط خودرو و مردم در آنها و جان‌باختن کودکان و نوجوانان سرگردان در حوالی آنها و جریحه‌دار شدن افکار عمومی بی‌خبر بوده‌اند؟

حالا یک ماه از زمان غرق شدن آن دو نوجوان بی‌گناه در کانال آب وسط شهر پاکدشت، گذشته است. آنها رفتند و همچون تمام موارد مشابه خود، به افسانه‌ها پیوستند.
موج خوابید و طوفان ایستاد. حال باید مهتران شهر را با مویه‌های دردمندان گوش باد. البته به شرطی که مویه‌ای در کار باشد! و دردمندانه باید گفت؛ جایی که نظام تربیتی‌اش ایستا و راکد است، معتمدین‌اش خودکامه و بزهکار و جامعه‌ی انسانی‌اش نیز خمود و خفته و ساکت است. و صدای ناله و مویه‌ای هم به گوش نمی‌رسد! این وضعیت، آدم را یاد شعر "آخر شاهنامه" از زنده یاد اخوان ثالث می‌اندازد.

"موج‌ها خوابيده‌اند آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه‌های شعله‌ور خشكيده‌اند
آب‌ها از آسيا افتاده است
در مزار آباد شهر بی‌تپش
وای جغدی هم نمی‌آيد بگوش
دردمندان بی‌خروش و بی‌فغان
خشمناكان بی‌فغان و بی‌خروش
آه‌ها در سينه‌ها گم كرده راه
مرغكان سرشان بزير بال‌ها
در سكوت جاودان مدفون شده ست
هر چه غوغا بود و قيل و قال‌ها
آب‌ها از آسيا افتاده است
دارها برچيده خون‌ها شسته‌اند
جای رنج و خشم و عصيان بوته‌ها
پشكبن‌های پليدی رسته‌اند
مشت‌های آسمان كوب قوی
واشده ست و گونه‌گون رسوا شده ست.
يا نهان سيلی زنان يا آشكار
كاسه‌ی پست گدائی‌ها شده ست...
باز ما مانديم و شهر بی‌تپش
وآنچه كفتارست و گرگ و روبه ست
گاه می‌گويم فغانی بركشم
باز می‌بينم صدايم كوته ست...
آب‌ها از آسيا افتاده؛ ليك
باز ما با موج و توفان مانده.ايم
هر كه آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بي نصيب
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟
زين چه حاصل، جز فريب و جز فريب؟
باز مي گويند: فردای دگر
صبر كن تا ديگری پيدا شود
کاوه‌ای پيدا نخواهد شد اميد!
كاشكی اسكندری پيدا شود"

راستی بدترین نشانه‌ی رکود و ایستایی در نظام تربیتی این است که خروجی‌هایش با سازوکار دموکراسی (انتخابات) بر مسند فرصت و قدرت برسند ولی در پوشش منصب و مسئولیت و تحت صیانت نام و عنوان، دست به بزهکاری بزنند.
آری بزهکاری!
اینکه با انواع شعارها و شگردهای تبلیغاتی و خرج پول‌های کلان و مسئله‌دار، اصل مترقی انتخابات را تا لبه‌ی پرتگاه انحطاط ببری و گوی سبقت از رقبای دیگر بربایی و اسب مراد را به کرات بر سریر شورا برسانی و قریب یک دهه، صندلی پارلمان را قبضه کنی و مسیر منافع شخصی و قومی و گروهی را هموار کنی و حتی آرزوی کاخ‌سازی در شمال شهر را برای اقوام خود برآورده سازی و برای فرزندان خود تفرجگاه اختصاصی در محوطه‌ی کاخ‌-ویلاهای منسوبان خود بسازی و اقوام و نزدیکان خود را بر سر سفره‌ی شهرداری بنشانی و هزینه‌‌های گزاف بر هزینه‌های این نهاد بیفزایی اما برای بهسازی محیط زندگی مردم و مناسب‌سازی شاکله‌ی فیزیکی شهر و ایجاد امکانات حدّاقلی برای رفاه و آسایش عمومی و بهبود وضعیت داغون کوچه و خیابان و ساماندهی اوضاع نابسامان حواشی شهر و ایجاد فضای فرهنگی و ورزشی و تفریحی حدّاقلی برای کودکان و نوجوانان محروم و مظلوم و ایمن‌سازی محیط زندگی که حدّاقل مرگ جگرگوشه‌های مردم را رقم نزند، قدمی برنداری، عین بزهکاری‌ست! و آیا این قبیل بزهکاری‌های کلان پنهان در ورای اسم و عنوان نباید پیگرد قانونی داشته باشند؟

آیا کسی که بواسطه‌ی خودکامگی و سرگشتگی در میان مطامع متنوع خود، موجبات عسر و حرج و خسران و زیان و حتی مرگ آدم‌ها را فراهم می‌کند، نباید مورد مواخذه قرار گرفته و حساب پس دهد؟

آیا کسی که به آوای وجدان گوش نمی‌دهد، نباید به دفتر دیوان فراخوانده شود؟

اما بدتر از بزهکاری‌های معتمدین پرورش یافته در دامن نظام تربیتی بی‌رمق و راکد، سکوت سهمگین جامعه در برابر فجایع ناشی از این بزهکاری‌هاست که به رشد و پایداری بزهکاران ظاهرالصلاح و استمرار بزهکاری‌های‌ پنهان در ورای اسم و عنوان کمک می‌کند. و درد این است که در فقدان نظام تربیتی پویا، آستانه‌ی تحریک و حساسیت بدنه‌ی جامعه نیز چنان بالا رفته که دیگر نه معتمدین بزهکار را پس می‌زند و نه بر مصائب ناشی از این بزهکاری‌ها اعتراض می‌کند!

https://sedayemoallem.ir/دانش-آموز/item/22622-/نظام-تربیتی-راکد-،-معتمدین-بزهکار-و-جامعه‌ی-ساکت-؟-تفریح-با-طعم-مرگ

+ نوشته شده در سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ساعت 19:54 توسط حمزه علی نصیری  | 

سروش هشترود...
ما را در سایت سروش هشترود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasiri706o بازدید : 97 تاريخ : جمعه 18 شهريور 1401 ساعت: 9:16