هر که با ما وبلاگ نیست، کلمه جایش اینجا نیست!
یکی از ویژگیهای زندگی روستایی، ارتباط گسترده با طبیعت است. بچه که بودیم، به یمن همین سبک زندگی، صبح تا غروب در صحرا و دامن طبیعت بودیم؛ دنبال گاو و گوسفند در چراگاهها، یا در مزارع غلات و باغات و یونجه زارها. همانجا که زیستگاه همه مخلوقات خداوند است و قلمرو زندگی انواع جانوران.
در میان همه جانوران، مارها، بعنوان ترسناک ترین و خطرناکترین و منفورترین موجودات زنده ی روی زمین برای مان معرفی شده بودند! بزرگترها آنقدر از این جانوران نگونبخت بدگویی کرده بودند که هم از آنها می ترسیدیم و هم بشدت متنفر بودیم! این بود که هرجا هر کسی یکی از آن بدبخت ها را میدید، فریاد مار مار سر میداد و دیگران را به دیدن و کشتن آن فرامیخواند. بچه های حاضر در آن حوالی نیز، گو اینکه از پیدا شدن هیولایی آدمخوار خبردار شده باشند، بی درنگ خود را به آنجا می رساندند و بدون معطلی با سنگ و چوب و چماق بر سرش می ریختند و در عرض چند ثانیه از زندگی ساقطش می کردند!
البته اگر مار نگونبخت، به اندازه کافی خوش شانس بود، ممکن بود در میان بچهها، عالِم برجسته ای پیدا میشد و مجالی به مار میداد تا مراحل تفتیش عقیده طی شود و دین و مذهبش معلوم گردد! لذا یک دادگاه فرمایشی چند ثانیه ای یا چند دقیقهای برگزار میشد و از دین و مذهب مار پرسیده میشد و سپس، صرف نظر از نتیجه دادگاه، فرمان قتلش صادر میگردید! به این ترتیب تنها به اندازه ی زمان لازم جهت پرسیدن این سؤال که؛ "ارمنی هستی یا مسلمان؟" (اِرمَنی سَن، مسلمان؟) به مار بدبخت فرصت نفس کشیدن داده میشد و بعد از آن، بچهها در یک اقدام جهادی با هر سلاحی که در دست داشتند، بر جانور بیچاره حمله ور میشدند و تا جای سالم در پیکر داشت، میزدند و در حالیکه بدن له شده اش هنوز جان داشت و به خود می پیچید، سرش را با نوک چوبدستی و چماق شان روی قطعه سنگی قرار میدادند و آنقدر میکوبیدند که اثری از آن باقی نمی ماند تا مبادا جفتش بعداً بیاید و تصویر قاتلانش را در چشمان آن ببیند و شناسایی شان کند و در صدد انتقام برآید!
بندگان خدا مقصر نبودند؛ از بزرگترها شنیده بودند که مارها نیز دین، دارند! مسلمان و غیرمسلمان دارند! یاد گرفته بودند که به محض دیدن شان، از دین و مذهبِ شان بپرسند و محاکمه شان کنند!
از بزرگترها شنیده بودند که مار مسلمان، با دیدن انسان، زبان خود را بیرون میآورد و مار غیرمسلمان نه!
اما طبیعی بود که هر ماری بنا به غریزه و عادت ذاتی خویش، زبان خود را مدام از دهان بیرون بیآورد و داخل بکشد. چرا که این کار در تشخیص بوها به او کمک میکند.
به هر حال با اینکه فقط مارهای غیرمسلمان! واجب القتل و مهدورالدم اعلام شده بودند، اما عملاً همه مارهای گیر افتاده، بدون تفهیم اتهام، به طرز فجیعی کشته میشدند! چرا که همگی دروغگو قلمداد میشدند و اقرار به مسلمانی با اشارات زبانی مقبول نمی افتاد!
زیرا وقتی خشونت و نفرت یا برعکس مهر و محبت، در ذهن ها نهادینه شد، دیگر مرز هم نمی شناسد!!!
#خرافه_خشونت_نفرت
#دین_دانش_صلح_آرامش
حمزهعلی نصیری ۹۷۰۸۰۷
http://nasiri706.blogfa.com/post/922
سروش هشترود...
ما را در سایت سروش هشترود دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nasiri706o بازدید : 212 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:15