#شب عاشورای سال ۹۵

ساخت وبلاگ
"در زندگی توده مردم ما - که زندگیش توده ای انباشته از عقده ها و رنج ها و جراحت ها است و آرزوهای مرده و امیدهای به باد رفته و خواستن های سرکوفته و عشق های بی سرانجام و خشم های فروخورده، و همه نبایستن و نخواستن و نتوانستن و نگذاشتن و نشدن و نگفتن و نرفتن و نه، و نه، و نه ! عاشورا زانوی مهربان سرنهادن و دامن مَحرَم گریستن نیز هست و در این فاجعهٔ هولناک بشری هر کس فاجعهٔ خویش را نیز مینالد و دل هایی که، در این روزگار، نه حق انتخاب، که حق احساس، و چشم هایی که نه نگاه، که حق اشک، و حلقوم هایی که نه فریاد، که حق ناله نیز ندارند، از عاشورا است که حق های از دست رفتهٔ خویش را، هر ساله، میستانند. ... شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹"
#دکتر_علی_شریعتی_عاشورای_سال_۴۹
و اکنون شب عاشورای ۹۵ است. درست ۴۶ سال از آن شب دردناکِ تو میگذرد. لحظه ها باز هم دردناک اند؛ نمی دانم که این توده را چه شده است که آستانهٔ احساس دردش چنین متحول شده است و فقط طعم درد چایی نخوردن در ایستگاهای چایی کنار خیابان و درد قیمه نگرفتن از آشپزخانه های قیمه پزی را حس میکند! از دو روز قبل ازفرارسیدن محرّم، همین توده را گروه گروه در مقابل ایستگاههای چای پزی می بینم که چایی به دست، با چهره های گل انداخته و لبخند بر لب فارغ از هر درد و دغدغه ای تمرین تفریح میکنند. و روز تاسوعای ۹۵ است که همان توده، در مقابل آشپزخانه های نذری بر هم انباشته اند تا شاید چند پرس قیمه، غنیمت ببرند! و شب عاشورای ۹۵ است که انبوهی زن و مرد و کودک و جوان از همان توده، در مقابل درب منزل همسایه جمع شده اند و برای گرفتن چند پرس چلو مرغ که بویش از صبح در فضا پیچیده و اهل محل را مدهوش کرده است، همدیگر زیر می گیرند! مردان قد بلندی را می بینم که چهار پرس از آن چلو مرغ را برای خود می پسندند و یک پرس برای زنان و کودکان کم توان کنار دستشان نمی پسندند! زن و شوهری را می بینم که به نوبت در کنار کالسکهٔ کودکشان نگهبانی میدهند و یکی پس از دیگری به مأموریتِ دریافت غذا می روند و پس از بار زدن کالسکه شان، شادان و خندان از محل دور میشوند! ... ظاهرآً دیگر دردی نیست و کسی دنبال زانوی مهربان، برای سر نهادن و دامن مَحرَم، برای گریستن نمی گردد. روزها و شبهای قبل نیز چنین بود. این توده که وارث آن تودهٔ رنج دیده و مجروح و آرزو مرده و امید بر باد رفته، است، به محرم که میرسد، اولین کاری که میکند معابر و خیابانها را در قلمرو داربست های آهنی خود در می آورد و ایستگاه چای پزی ترتیب میدهد و آشپزخانه های قیمه پزی راه می اندازد و جشنواره چای خوران و قیمه پزان برگزار میکند. شب که میشود بر طبل ها می کوبد و بر شیپورها میدمد و صرفاً برای انجام همین کارها، روز و شب، راه را بر عابران می بندد! این توده به جای سرنهادن بر زانوی مهربان و گریستن بر دامن مَحرَم، چشم در حریم نامَحرَم می چراند و چشمک می زند و با نیش باز به ریش هر چه مصداق انسانیت است، می خندد! راستی حال این توده، بیش از آن توده ای که تو وصفشان کردی گریستنی ست!!!
حمزه علی نصیری

شب عاشورای سال ۹۵

سروش هشترود...
ما را در سایت سروش هشترود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasiri706o بازدید : 193 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 20:48