عاشورای ۹۸ ؛ خدا حافظ تا سالی دیگر و مناسکی دیگر

ساخت وبلاگ

خدا حافظ تا سالی دیگر'>دیگر و مناسکی دیگر

ساعت یک و نیم بعد از ظهر روز عاشوراست. مأموریت تمام است و سکوت همه جا را فرا گرفته است؛ طبل‌ها و سنج‌ها و شیپورها و بلندگوها همه خاموش شده‌اند و هیجان‌ها فروکش کرده است. عزاداران و عزاخواهان و سینه زنان و زنجیر زنان و مداحان و نوحه خوانان و تماشاگران، زیر سقفٔ تکیه‌ها و حسینیه‌ها خزیده‌اند و یا مشغول تناول ناهار ظهر عاشورایند و یا منتظر رسیدن دیگ غذا.

جماعتی هم در جوار همان تکیه‌ها و حسینیه‌ها در سایهٔ دیواری یا درختی به این امید که یک یا چند پرس غذا نصیبشان شود، منتظر نشسته‌اند. افراد انگشت شماری هم در خیابان به چشم میخورند که به امید به دست آوردن غذا با شتاب به سمت مساجد یا حسینیه‌ها در حرکتند... در اینکه مراسمات تمام شده و عرضه و تقاضای ناهار نذری هم سنتی حسنه در بخش پایانی این مراسمات است، حرفی نیست. اما نکتهٔ نقد بر انگیز، حرص و ولع شدید مردم برای به چنگ آوردن هر چه بیشتر این غذاها به قصد انبار کردن آنها در یخچال خانه‌ها و نادیده گرفتن اولویت نیازمندان است. نحوهٔ توزیع و دریافت این نذری‌ها قابل نقد و قابل تأمل است؛ آنچه در محل توزیع و دریافت این غذاهای نذری نادیده گرفته میشود، شآن و حرمت نهضت عاشورا و کرامت انسانهاست و آنچه دیده میشود، خودبینی و خودخواهی و بی‌اعتنایی به نوبت و حرمت دیگران و لگدمال شدن عزت نفس و کرامت انسانی‌ست. ذکر یک نمونه برای بیان مقصود کافی‌ست؛

همسایه روبرویی ما که یک منتقد اجتماعی هم هست، همه ساله شب عاشورا در حیاط خانه خود زرشک پلو با مرغ می‌پزد و بوی مطبوع آن از عصر تاسوعا در فضای محل می‌پیچد. خانهٔ ما مشرف به در خانهٔ ایشان است و خواه ناخواه شاهد جزئیات ماجرا هستیم. تقریباً به محض غروب آفتاب، تجمع زن و مرد و پیر و جوان و کودک و نوجوان، در این مکان شروع میشود و هر کسی که از راه میرسد، بدون هیچ نظم و قاعده ای به انبوه جماعت منتظر می پیوندد و مثل بقیه چشم به در می دوزد... همچنان که دو سال پیش هم نوشتم، امسال هم آنچه که مایهٔ تأسف است، ازدحام جمعیت و فشار و تقلّا برای سبقت از یکدیگر برای گرفتن غذا و نادیده گرفته شدن نیازمندان واقعی و کارساز بودن پررویی و پر زوری و بی‌توجهی به سالخوردگان و زیر دست و پا ماندن کودکان و نوجوانان و حضور افراد حریص با چند ظرف آلومینیومی و پلاستکی و حتی پارچ آب و دریافت مکرر غذا و تخلیهٔ آنها بر روی یکدیگر و بازهم در دل جمعیت زدن و باز هم غنیمت گرفتن و حتی حضور خانوادگی بعضی از همسایگان آشنا از پدر بزرگ و مادر بزرگ تا فرزندان و نوه‌ها و مهمانان‌شان و دریافت و انتقال پیروزمندانه و مکرر غذا به خانه است.
اما در این میان اتفاق کوچکی رخ می‌دهد که از کل ماجرا جالب‌تر و تکان دهنده‌تر است؛ دقیقاً در همان جایی که دو برادر با همیاری اعضای دیگر خانواده غذاهای دریافتی را روی صندوق عقب یک اتومبیل سواری - که زیر پنجرهٔ خانهٔ ما پارک است - دپو کرده‌اند، هنگام جاسازی غذاها در یک ساک دستی، یکی از ظروف یکبار مصرف از دستشان می‌افتد و محتویات آن در کف آسفالت پخش می‌شود. بخش عجیب و حیرت‌آور و تأسف‌بار ماجرا این است؛ بانویی که همراه‌شان است، بر سر غذای ریخته می‌نشیند و تکه گوشتی را برمی‌دارد و می‌تکانَد و و فوت می‌کند و می‌خورَد و تکه‌ای دیگر را برمی‌دارد و نگاهی به زیر و رویش می‌اندازد و در دهان پدرش می‌گذارد و دوباره چمباتمه می‌زند و مشغول خوردن می‌شود و آخرش هم یک تکه گوشت که به سختی به اندازهٔ یک بند انگشت می‌شود، برمی‌دارد و زیر آن را با دست دیگرش تمیز می‌کند و در دهان پدر می‌گذارد! سکانس جالب و اندوهبار ماجرا این است که پنج-شش گربهٔ کوچک و بزرگ نیز -که بصورت خانوادگی در این محل زندگی میکنند- در آن لحظه همینجا -در قلمرو همیشگی‌شان- حضور دارند و در زیر و اطراف ماشین‌ها پرسه میزنند. دقیقاً همان دم که آن خانم با همیاری اعضای خانواده خود، بیش از ده پرس غذا گرفته و در ساک دستی جاسازی کرده است و چندین قابلمه هم به خانه برده‌اند و مشغول خوردن تکه گوشتهای آغشته به خاک هستند، گربه‌ها نیز ملتمسانه قصد نزدیک شدن به آن تکه گوشتها را دارند اما یک ذره هم نصیب شان نمی‌شود و دک می‌شوند!!...
اکنون ساعت یک و نیم بعد از ظهر روز عاشوراست. مأموریت همهٔ دست اندکاران غذا و عزا تمام شده و سکوتی رضایتبخش همه جا را فراگرفته است. به امید سالی دیگر و مناسکی دیگر.

حمزه علی نصیری عاشورای ۹۸

+ نوشته شده در شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۲ ساعت 14:30 توسط حمزه علی نصیری  | 

سروش هشترود...
ما را در سایت سروش هشترود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasiri706o بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 12:26