مسئله‌ی معدل و جستجوی مقصر!

ساخت وبلاگ

مسئله‌ی معدل و جستجوی مقصر!

در جست‌وجوی مقصر برای معدل نیم‌بند دانش‌آموزان ایرانی؟ اصلا نگاهی به خودتان کرده‌اید‌!
صدای معلم ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
حمزه‌علی نصیری
https://sedayemoallem.ir/پژوهش/item/23043-/——-

علیرضا منادی سفیدان رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، روز پنجشنبه اول دی‌ماه ۱۴۰۱ در دانشگاه پیام نور آذربایجان‌شرقی، طی سخنانی، معدل یازده‌ و نیم برای دانش‌آموزان کشور را فاجعه خوانده و گفته است: "باید کاهش معدل دانش‌آموزان در کشور ریشه‌یابی شود چون باید مشخص شود که ایراد از دانش‌آموزان است یا معلمان؟!
بسیاری از خبرگزاریها و سایت‌های خبری داخلی نیز بلافاصه به انعکاس این خبر پرداخته و آن را پدیده‌ای عجیب، نگران‌کننده و حیرت‌انگیز خواندند.
اما اینکه ایشان دهها فاکتور و مولفه‌ی دخیل در امر آموزش را نادیده گرفته و ریشه‌ی فاجعه را صرفاً به دانش‌آموزان و معلمان گره زده است، عجیب‌تر و حیرت‌انگیزتر و البته‌ فاجعه‌آمیزتر است! اگر به این درک و فهم رسیده‌ایم که معدل یازده و نیمِ دانش‌آموزان کشور را فاجعه بدانیم، ریشه‌ی این فاجعه را در رویکردهای انگیزه‌کش و استعدادسوز و یأس‌آور دولت و مجلس باید جست‌وجو کرد نه در معلم و دانش‌آموز.
تقلیل مسئله به سطح دانش‌آموز یا معلم یا هر دو، در واقع نوعی فرافکنی و انحراف اذهان از ریشه و منشاء اصلی مشکلات دستگاه تعلیم و تربیت است.

دهها سال است که فعالان خرَدگرای حوزه‌ی تعلیم و تربیت و دلسوزان ملک و ملت از سپرده شدن سکان نظام آموزشی به نااهلان و نابلدها ابراز نگرانی کرده و نسبت به طرد دستگاه آموزش‌وپرورش از کانون التفات و محبت حاکمیت هشدار می‌دهند.

معدل یازده و نیم صرفاً یک عدد نیست بلکه بارکدی است که ما را به دنیایی از اطلاعات قابل تأمّل رهنمون می‌سازد و رخدادهای آموزشی بیش از ۵۵۹ هزار کلاس درسی در بیش از ۱۱۰‌ هزار واحد آموزشی و لحظه لحظه‌ی زندگی‌ِ مدرسه‌ای بیش از ۱۵ میلیون دانش‌آموز را به تصویر می‌کشد.

معدل یازده و نیم، صرفاً متوسط عملکرد سالانه‌ی ۱۵ میلیون دانش‌آموز و ۸۰۰ هزار معلم نیست بلکه کارنامه‌ی یک ساله‌ی نهاد تعلیم و تربیت رسمی کشور است.

پشت پرده‌ی معدل یازده و نیم -که شکل ارتقاء یافته‌ی نمرات واقعی دانش‌آموزان پس از چندین مرحله ارفاق و انفاق و دستکاری‌های رفاقتی و تجدیدنظرهای مصلحتی و دستوری و تحکمی‌ هست-! فجایعی نهفته است که قابل شمارش نیستند؛

یک تحلیل اجمالی و در عین حال وسواس گونه‌ای که نگارنده در سال ۱۳۹۴ بر نتایج یک آزمون داشته، جنبه‌هایی از ناکامی‌های آموزشی و پرورشی را به نمایش می‌گذارد که اعداد و ارقامی مثل معدل دانش‌آموز یا درصد قبولی یک مدرسه هرگز از آنها سخن نمی‌گویند.
"تحلیلی بر نتایج یک آزمون؛ جای خالی کیفیّت در زندگی مدرسه‌ای" عنوان یادداشتی هست که از نقطه‌ی شروع برخی از فجایع فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی و... که هم اکنون دامنگیر جامعه‌اند، پرده برمی‌دارد.

آن آزمون و تحلیل نتایج آن هرمی به دست می‌دهد که الحق آینه‌ی تمام نمای هرم علمی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی کنونی ماست.

از تعداد کل دانش‌آموزان شرکت کننده در آن آزمون که ۱۹۱ نفر بودند، ۶۲ نفر نمرۀ صفر تا ۴ گرفتند (۳۲/۴۶درصد). ۹۰ نفر نمرۀ ۵ تا ۹ کسب کردند (۴۷/۲درصد). ۳۵ نفر موفق به کسب نمرۀ ۱۰ تا ۱۴ شدند (۱۸/۳۲درصد). و فقط چهار نفر توانستند نمرۀ بالای ۱۵ بگیرند (۲/۰۹درصد).

میانگین نمرۀ همۀ کلاسها (میانگین نمرۀ ۱۹۱ نفر دانش‌آموز) نیز ۶/۴۷ از ۲۰ بود!

به بیان دیگر از تعداد ۱۹۱ نفر دانش‌آموز شرکت کننده در آزمون، ۱۵۲ نفر (۷۹/۶۶درصد) نمرۀ کمتر از ۱۰ (صفر الی ۹) گرفتند. ۳۵ نفر (۱۸/۳۲درصد) از آنها نمرۀ ۱۰ الی ۱۴ و فقط ۳ نفر نمرۀ ۱۵ و یک نفر نمرۀ ۱۷ کسب کردند که در مجموع، تعداد نفراتی که نمرۀ شان بالای ۱۵ بوده ۴ نفر بود (فقط و فقط ۲/۰۹درصد)!

آزمون در فضا و شرایط بسیار صمیمی، سهل‌گیرانه و فارغ از مقررات رایج در جلسات امتحانی، برگزار شد. ۱۹۱ دانش‌آموز پایه‌ی هفتم، قلم و کاغذ برداشتند و تعدادی سؤال بسیار آسان و در حدّ اطلاعات عمومی -برای گروه سنّی پایۀ هفتم- از محتوای کتاب علوم‌تجربی پایه‌ی ششم ابتدایی نوشتند. هر سؤال با در نظرگرفتن سرعت عملِ كُندنویس‌ترین دانش‌آموزان، چندین بار به آرامی تکرار شد تا همه در همان‌حال که تنگاتنگ نشسته بودند، بنویسند. آنها می‌توانستند به راحتی برگه‌ی امتحانی همدیگر را ببینند و در نوشتن شکل صحیح کلمات از یکدیگر کمک بگیرند.
به دانش آموزان اجازه داده شد که اشکالات خود را بپرسند و توضیحات و راهنمایی های لازم را بشنوند.
با اینکه تعداد سؤالات آزمون، بسیار کم و سطح دشواری آنها بسیار پایین بود، برگزاری آن، تقریباً ۴۰ دقیقه به طول انجامید.

در تصحیح برگه‌های آزمون مسائلی رخ نمود که هم باعث شگفتی و تعجّب بود و هم مایۀ تأسّف و تألم!

بدخطّی و کثیف‌نویسی بیداد می‌کرد؛ به استثناء تعدادی انگشت شمار، دست‌خطّ بسیاری از دانش‌آموزان به طرز ناباورانه‌ای نازیبا و ناخوانا بود و حتّی بعضی از کلمات در بعضی از برگه‌ها قابل خواندن نبود!

غلط‌ املایی در متن پاسخ‌ها بیش از حد زیاد بود؛ تعداد زیادی از دانش‌آموزان حتّی شکل صحیح اغلب کلمات ساده و پرکاربرد را نیز بلد نبودند و آنها را غلط نوشته بودند.

ضعف مهارت نوشتاری و انبوه غلط‌های نگارشی در پاسخ‌های دانش‌آموزان به فراوانی مشهود بود؛ اکثریّت آنان مشکل جمله‌بندی داشتند و نتوانسته بودند منظور خود را در قالب جملات درست بیان کنند. آنان قادر نبودند با استفاده از کلماتی که در ذهن داشتند و یا احیاناً از برگۀ بغل دستی‌شان برداشته بودند، جملات درستی بسازند!

تعداد پاسخ‌های کاملاً یکسان در برگه‌های دانش‌آموزان کم نبود. علیرغم اینکه قبل از شروع آزمون در مورد اهداف آن توضیحات لازم و کافی داده شده بود و گفته شده بود که هدف آزمون صرفاً اطلاع از میزان معلومات کلاس است و نمرۀ آن در دفتر کلاسی درج نخواهد شد و در کارنامۀ علوم‌تجربی‌شان هیچ تأثیری نخواهد داشت، آنان باز هم برگۀ یکدیگر را دید زده و بدون توجه به درستی یا نادرستی پاسخ‌های آنان، عیناً رونویسی کرده بودند. همچنین به رعایت این نکتۀ اخلاقی ساده تأکید شده بود که با وجود در دیدرس بودن نوشته‌های نفر کناری، از نگاه کردن به آنها خودداری کنند و از همین فرصتِ اندک برای تمرین عزّت نفس و راستی و درستی و خویشتن‌داری استفاده کنند. ولی متأسفانه آنها بصورت گسترده‌ای تقلّب کرده بودند (دزدی از یکدیگر)!

آزمون، مربوط به درس علوم تجربی بود و پاسخ‌ها، تهی از واژه‌ها و اصطلاحات و مفاهیم و عبارات علمی! این یعنی ناکامی نظام آموزشی در ایجاد منش و نگرش علمی-تجربی در دانش‌آموزان با وجود گنجاندن این درس در برنامه‌ی آموزشی در تمامی پایه‌های تحصیلی از اولین روز مدرسه! دانش‌آموزانی که به مدت مدت ۶ سال کتاب علوم‌تجربی را در کوله‌پشتی خود داشتند، ادبیّات‌شان در ارائه‌ی پاسخ به سئوالات آن، بشدت عامیانه و عوامانه و غیرعلمی و کاملاً تهی از بار علمی بود.

آنان با اینکه در مدّت ۴۰ دقیقه در فضایی کاملاً آزاد و بدور از مقررات مراقبتی و مصون از جوّ کنترل و استرس به سؤالات پاسخ دادند و حتّی برگۀ امتحانی یکدیگر را نگاه کردند و از طریق گفتگو نیز به مبادلۀ اطّلاعات پرداختند، نمرات خوبی نگرفتند و میانگین عملکردشان به طرز ناباورانه‌ای بسیار پایین و فاجعه‌آمیز بود (۶/۴۷ از ۲۰)!

نتایج آن ازمون متأسفانه با آنچه در کلاس‌های درسی مشهود بود، کاملاً همخوانی داشت:

* امیرحسين و مهران و میلاد و على و محمد و بسیاری دیگر از دانش‌آموزان با کمال تأسف خواندن بلد نبودند. وقتی از آنها خواسته می‌شد که دو خطّ از مطالب درسی را برای همکلاسی‌های خود بخوانند، بر سر همان واژۀ اول متوقف می‌شدند!

* کسری و مهدی و فرزاد و علیرضا و محمدحسن و بسیاری دیگر، نوشتن بلد نبودند! وقتی لازم بود نکته‌ای، سؤالی یا توضیحی را در حاشیۀ کتاب یا دفترچه‌شان بنویسند، دردسرها شروع می‌شد؛ کلمه یا جمله‌ای بارها و بارها باید تکرار می‌شد تا آنان بتوانند آن را بنویسند و البته گاهی هم نمی‌توانستند!

* غلط‌های املایی و انشایی، در تکالیف نوشتاری برخی از دانش‌آموزان قابل شمارش نبود؛ آنان کلمات بسیار ساده و پُرکاربرد را غلط می‌نوشتند! اغلب آنها، جمله‌بندی درستی نداشتند! بعضی‌ها حتّی نوشته‌های خود را نمی‌توانستند بخوانند! بعضی‌ها معنای آنچه را که می‌نوشتند، نمی‌دانستند! بسیاری از آنان مفهوم جملات کتاب را درک نمی‌کردند و از ارائه توضیح مختصر در مورد یک پاراگراف کوتاه به شدت عاجز بودند!

* اغلب دانش‌آموزان به قراردادهای ساده و قابل درک درونْ‌کلاسی پای‌بند نبودند و به توصیه‌های معلم‌شان مبنی بر تمرین عزّت نفس و خویشتن‌داری و درستکاری و خودداری از تقلب و اتکا به توانمندی‌های خود توجّه نمی‌کردند و به دزدیدن کلمات از برگۀ بغل دستی‌شان مبادرت می‌نمودند و این کار را نوعی زیرکی و عامل موفقیت می‌پنداشتند. این اخلاق کماکان در همۀ کلاسها و در میان همۀ دانش‌آموزان وجود داشت!

* بعضی‌ها به راحتی مقررات کلاس را نقض و با رفتارهای قانون‌شکنانۀ خود جوّ آموزشی کلاس را خراب می‌کردند و موجب ایجاد اختلال در جریان آموزش و از بین رفتن فرصت‌ها می‌شدند.

* بعضی‌ها بی‌انضباطی‌های خود را عملی قهرمانانه تلقی و از حرکات حرمت شکنانۀ خود لذت می‌بردند!

* دانش آموزانی که نمرات بالایی در ارزیابی‌ها و آزمون‌ها می‌گرفتند و عملکرد خوبی در انجام وظایف تحصیلی داشتند، عمدتاً منضبط و مسئولیت‌پذیر و اخلاق‌مدار و مؤدّب و خوش‌رفتار و مقرراتی و بى‌آزار بودند....

قابل ذکر است که یادداشت مزبور که در روزنامه همدلی منتشر شده بود، در آن زمان با واکنش تند معاون پرورشی وزارت آموزش‌وپرورش مواجه شد و ایشان واقعیت را منکر و نگارنده را به بی‌خبری از وضعیت آموزشی کشور متهم کردند!

در واقع آنچه اتفاق افتاده، فاجعهٔ سقوط طیف متوسط در مدرسه، همچون فاجعه‌ی نابودی تدریجی طبقه‌ی متوسط در کشور است!

در یادداشتی که با عنوان "فاجعهٔ سقوط طیف متوسط در مدرسه!" در سال ۱۳۹۷ در سایت صدای معلم منتشر شده، محو منحنی نرمالِ عملکرد دانش‌آموزان از سپهر آموزش‌وپرورش کشور، به فرادستان گوشزد شده است.
www.sedayemoallem.ir/یادداشت/item/14834-/فاجعهٔ-سقوط-طیف-متوسط-در-مدرسه

در بخشی از این یادداشت آمده است؛
در دهه‌های هفتاد و هشتاد [و قبل از آن]، تقریباً ۷۰ درصد دانش‌آموزان از نظر میزان مطلوبیت عملکرد در سطح متوسط بودند و مابقی آنان با اندکی تفاوت و حتی با نسبت مساوی، طیف دانش‌آموزان ضعیف و قوی را تشکیل میدادند و معمولاً فراوانی این گروه از دانش‌آموزان در دو سوی طیف متوسط توزیع برابر داشت (توزیع نرمال). یعنی تقریباً ۱۵ درصد آنان پایین‌تر از سطح متوسط و حدود ۱۵ درصدشان بالاتر از سطح متوسط بودند. اما امروزه این نسبتها بشدت تغییر یافته‌ و جای فراوانیِ دانش‌آموزان ضعیف و متوسط کاملاً جابجا شده است و در اغلب کلاسهای درسی، تعداد دانش‌آموزان متوسط در اقلیت‌اند و اکثر آنان به مختصات طیف ضعفا سقوط کرده‌اند!

در این یادداشت، دلایلی برای "فاجعه‌ی سقوط طیف متوسط در مدرسه" ذکر شده است که به اجمال به شرح زیر است:
✔ افزایش نسنجیده‌ی تراکم دانش‌آموز و انفجار جمعیت در چاردیواری کلاس‌های درسی که از یک‌سو به ایجاد تنش‌ها و اصطکاک‌های دامنه‌دار در میان دانش‌آموزان منجر شده و از سوی دیگر امکان توجه به فرد فردِ دانش‌آموزان در مسائل آموزشی را از معلمان سلب کرده است.
✔ دیکته کردن آیین‌نامه‌های مسامحه‌آمیز از بالا به پایین و اجازهٔ ارتقاء آسان و بدون تلاش به پایه‌های تحصیلی بالاتر به همهٔ دانش‌آموزان و ایجاد حاشیه‌ی امن برای دانش‌آموزان کم‌کار و سهل‌انگار و انتقال ضعف‌ها و ناتوانی‌ها و مشکلات پایه‌های تحصیلی پایین‌ به پایه‌های بالاتر.
✔ فقدان مشاور و خدمات مشاوره‌ای در مدارس.
✔ تضعیف معلمان هم از نظر معیشت و هم از نظر شأن و منزلت علمی و اجتماعی و خدشه‌دار کردن شخصیت کاریزماتیک و نقش اثرگذار آنان.
✔ موعظه محور بودن نظام آموزشی و فراهم نبودن بستر اندیشه و عمل و آزمایش و خطا و ایده‌پردازی و مهارت‌آموزی و پس زدن خوراک آموزشی وهم‌آلود و نصیحت‌محور توسط دانش‌آموزان.
✔ ایجاد شکاف طبقاتی بین دانش‌آموزان و تفکیک و نشاندار کردن آنان با عناوین متضادِ درخشان و غیردرخشان، نمونه و غیرنمونه، عادی و خاص، ضعیف و قوی، پولدار و بی‌پول، فقیر و غنی، متمکن و غیرمتمکن.
✔ سقوط اعتبار تحصیلات مدرسه‌ای و دانشگاهی به عنوان مؤلفه‌ی مؤثر در اشتغال و امرار معاش.

همینطور می‌توان دلایل دیگری نیز به لیست فوق اضافه کرد:

✔ کمیت گرایی و تمرکز بر "درصد قبولی" و به حاشیه راندن کیفیت آموزشی.
✔ فقدان فضاهای آموزشی انگیزه‌بخش و امیدآفرین و مهارت‌آموز و احترام‌آمیز و شوق‌آفرین.
✔ اجبار در یادگیری دروس بی‌مصرف و توزیع زمان آموزش در میان مواد درسی نچسب و غیرکاربردی.
✔ نهادینه سازی مدارس دو نوبته و آموزش پاره‌وقت و رهاسازی دانش‌آموز به حال خویش در ساعات پرشمار شبانه روز و...

اما ریشه و منشاء همه‌ی این کاستی‌ها و ناراستی‌ها، نشستن نااهلان و نابلدها در رأس امور و سیاسی‌سازی امر تعلیم‌وتربیت و تقلیل جایگاه مدارس به پایگاه تبلیغاتی نهاد قدرت و گسترش روزافزون بساط ایدیولوژی‌ در ساحت آموزش‌وپرورش و انباشت کتب درسی از مفاهیم و مضامین متحجرانه و آخرت‌گرایانه و ترویج مناسک ریاکارانه و تحمیل محتوای وقت‌کُشِ بی‌حاصل به برنامه آموزشی و پر شدن ساعات درسی با آموزه‌های نقلی و انتزاعی و متوهمانه و جای خالی آموزه‌های راستینِ عقلی و عملی و واقع‌بینانه و خرَدگرایانه و بی‌اعتنایی به معیشت و منزلت معلم و سایه‌ی سنگین و تبعات ننگین فقر در آموزش‌وپرورش و عدم اهتمام به تجهیز فضاهای آموزشی به استاندارهای روز دنیا و سلب امکانات نوین از نسل جدید است نه دانش‌آموز و معلم.

سروش هشترود...
ما را در سایت سروش هشترود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasiri706o بازدید : 109 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 17:38