مشی عام در آینهی آمار و ارقام؛(بروز آوری و باز نشر) ۱۴۰۲/۱۱/۱۲ پایان سلطنت و آغاز جمهوریت در ایران، با انقلاب ۵۷ محقق و مردم در فروردین ۵۸ با حضور در پای صندوقهای رأی، در حالیکه به استقلال و آزادی میاندیشیدند، به استقرار نظام جمهوری اسلامی رأی دادند.همان نظامی که به نظر میرسید میتواند رویاهای تاریخی ملت ایران را به واقعیت تبدیل و آرمانهای ملی و دینیِ دیرینش را برآورده سازد. عنوانها علیالقاعده معرِّف محتوا و چکیدهی آرمانها و نماد ادعاها هستند؛ اینجا جمهوریت، نُرم پذیرفته شدهی حکومت در عرصهی جهانی، و اسلامیت، ارضا کنندهی ذائقهی اعتقادی طیف وسیعی از جماعت ایرانیست. ایرانیان بر همین مبنا از آن زمان تاکنون علاوه بر انتخابات محلی (مانند انتخابات شوراهای شهر و روستا)، ۲۹ بار در سطح ملی و استانی و شهرستانی در پای صندوقهای رأی حاضر و هر بار، برای فردایی بهتر دست به انتخاب زدهاند؛ ۱۳ دوره انتخابات ریاست جمهوری، ۱۲ دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و ۶ دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری. عامهی مردم در دههی اول این نظام نوپا، به تأثیر رأی خود در سرنوشت مملکت اعتقاد و به کارگزاران نظام اعتماد دارند و در تمامی فراخوانهای انتخاباتی در صحنه حاضر و آرای خود را به صندوقها میریزند. جهتگیری آراء در این دوران، ایجابی و انتخاب میان "خوب و خوبتر" و "توانا و تواناتر" و "صالح و اصلح" است و کسی به رأی سلبی یا انتخاب میان بد و بدتر نمیاندیشد. همسویی مردم با ارکان نظام در این دوران قابل لمس است. مردم، شکافی بین خود و مسئولین متصور نیستند و مغایرتی بین قول و فعل دولتمردان و حکمرانان نمیبینند. هنوز واژههای سلب و ایجاب و نظارت استصوابی و مهندسی انتخابات به ادبیات انتخابات وارد نشده, ...ادامه مطلب
عصر عاشوراست؛لحظههایی چند بعد از جنگ و خونمردمانی سر بلند از آزمون!دیگها از محتوا خالی شدندطبلها خاموش بر آویزهاتکیهها از تاب و تب افتادهاندرفتگرها کوچهها را رفتهاند...نصیری ۱۴۰۲۰۵۰۶ + نوشته شده در جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت 16:49 توسط حمزه علی نصیری | بخوانید, ...ادامه مطلب
خدا حافظ تا سالی دیگر و مناسکی دیگرساعت یک و نیم بعد از ظهر روز عاشوراست. مأموریت تمام است و سکوت همه جا را فرا گرفته است؛ طبلها و سنجها و شیپورها و بلندگوها همه خاموش شدهاند و هیجانها فروکش کرده است. عزاداران و عزاخواهان و سینه زنان و زنجیر زنان و مداحان و نوحه خوانان و تماشاگران، زیر سقفٔ تکیهها و حسینیهها خزیدهاند و یا مشغول تناول ناهار ظهر عاشورایند و یا منتظر رسیدن دیگ غذا.جماعتی هم در جوار همان تکیهها و حسینیهها در سایهٔ دیواری یا درختی به این امید که یک یا چند پرس غذا نصیبشان شود، منتظر نشستهاند. افراد انگشت شماری هم در خیابان به چشم میخورند که به امید به دست آوردن غذا با شتاب به سمت مساجد یا حسینیهها در حرکتند... در اینکه مراسمات تمام شده و عرضه و تقاضای ناهار نذری هم سنتی حسنه در بخش پایانی این مراسمات است، حرفی نیست. اما نکتهٔ نقد بر انگیز، حرص و ولع شدید مردم برای به چنگ آوردن هر چه بیشتر این غذاها به قصد انبار کردن آنها در یخچال خانهها و نادیده گرفتن اولویت نیازمندان است. نحوهٔ توزیع و دریافت این نذریها قابل نقد و قابل تأمل است؛ آنچه در محل توزیع و دریافت این غذاهای نذری نادیده گرفته میشود، شآن و حرمت نهضت عاشورا و کرامت انسانهاست و آنچه دیده میشود، خودبینی و خودخواهی و بیاعتنایی به نوبت و حرمت دیگران و لگدمال شدن عزت نفس و کرامت انسانیست. ذکر یک نمونه برای بیان مقصود کافیست؛همسایه روبرویی ما که یک منتقد اجتماعی هم هست، همه ساله شب عاشورا در حیاط خانه خود زرشک پلو با مرغ میپزد و بوی مطبوع آن از عصر تاسوعا در فضای محل میپیچد. خانهٔ ما مشرف به در خانهٔ ایشان است و خواه ناخواه شاهد جزئیات ماجرا هستیم. تقریباً به محض غروب آفتاب، تجمع زن و مرد و پی, ...ادامه مطلب
چهار پرده از احوال این حوالی در کسری از یک شبانه روزحمزهعلی نصیری ۱۴۰۱۰۳۰۲۱) مقارن ده دقیقه بامداد، صدای جیغ و داد خانمی در کوچه بلند میشود و مردم را به سمت پنجرهها میکشاند. زن جوانی با کودکی در بغل، ترسان و لرزان و با صدای بریده بریده میگوید: "داشت فرزندم را از دستم میگرفت". نگاهها در تمام جهات میچرخد. جوانی در انتهای کوچه به سمت زمینهای پر از نخالهی ساختمانی در حال فرار است و در تاریکی شب از نگاه ناظران مضطرب، محوی میشود. داستان از این قرار است؛ خانم جوان بچه کوچکش را بغل کرده و برای خرید چند قلم خوراکی ضروری از بقالی سر کوچه -که فاصلهاش تا خانهی وی تنها ۳۶ متر است- از خانه خارج میشود و زود برمیگردد. اما همزمان با چرخاندن کلید درِ حیاط، جوانی که در کمینش بوده، به قصد ربودن کودک، به وی حملهور میشود و دستش را به کودک میرساند اما قدرت و مقاومت و هنگ و جنگ مادرانه، کودک را در دستان مادر نگه میدارد و همزمان با فریاد مادر، جوانِ کودک دزد پا به فرار میگذارد.#از_کیف_قاپی_و_گوشی_قاپی_تا_کودک_قاپی۲) مقارن ساعت یک و سی دقیقه بامداد برای کار ضروری از خانه خارج میشوم. طبق معمول، تکه استخوانهایی که از سفرهی شام جمع شده، برمیدارم تا در مسیرم جلوی سگهای بیپناه و ضعیف و بیقلمرو و بیغذا برسانم. در بلواری بسیار بسیار فراخ -که در آن وقت شب پرنده هم پر نمیزند- ماشین را کنار میکشم و فلاشر را روشن میکنم و پیاده میشوم و به سمت دو سگ که در میان یکی از سه فضای سبز وسیع وسط آن بلوار فراخ، در حال بو کشیدن محل نشیمن شبانگاهی آدمها هستند، میروم و تکه استخوانها را جلویشان میریزم و سریع به خودرو برمیگردم. ساعت نه و چهل و دو دقیقه صبح از پليس راهور ناجا این پیامک را , ...ادامه مطلب
آموزش ابتدایی ما و آموزش ابتدایی نوینمهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص 12،نهم آبان 95"هدف آموزش و پرورش،آماده ساختن فرد برای زندگی نیست،آموزش و پرورش خودش زندگی است." همه بحث روی همین سخن جان دیویی است. با نگاهی گذرا به برخی سندهای آموزشی ما که به هدف های آموزش ابتدایی پرداخته اند روشن می شود که هدف آموزش ابتدایی ما،آماده کردن کوک برای زندگی آینده است و به خود زندگی دوره کودکی، چندان توجهی نمی شود. در یکی از سندهای آموزش و پرورش ما که در پایان دهه هفتاد به تصویب وزیر آموزش و پرورش وقت رسیده است درباره هدف های آموزش ابتدایی،نزدیک به یک صد هدف بیان شده است که بیشتر آنان پیرامون شناخت کودک از باورهای دینی و مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه می باشند. این سند به روشنی نشان می دهد که در آموزش و پرورش ما آنچه اهمیت دارد آینده کودک است و نه خود دوره کودکی. گویی دوره کودکی،دوره ای کم ارزش و در خدمت آینده است و بهترین زمان برای ارائه یک سری آموزش های القایی است تا کودک را به طور دقیق آن چنان بار آوریم که ما بزرگ تر ها می پسندیم. اما در جهان پیشرفته آموزش،وضع اینگونه نیست. آموزش ابتدایی، بیش از هر, ...ادامه مطلب
"در زندگی توده مردم ما - که زندگیش توده ای انباشته از عقده ها و رنج ها و جراحت ها است و آرزوهای مرده و امیدهای به باد رفته و خواستن های سرکوفته و عشق های بی سرانجام و خشم های فروخورده، و همه نبایستن و نخواستن و نتوانستن و نگذاشتن و نشدن و نگفتن و نرفتن و نه، و نه، و نه ! عاشورا زانوی مهربان سرنهادن و دامن مَحرَم گریستن نیز هست و در این فاجعهٔ هولناک بشری هر کس فاجعهٔ خویش را نیز مینالد و دل هایی که، در این روزگار، نه حق انتخاب، که حق احساس، و چشم هایی که نه نگاه، که حق اشک، و حلقوم هایی که نه فریاد، که حق ناله نیز ندارند، از عاشورا است که حق های از دست رفتهٔ خ, ...ادامه مطلب
صبح روز عاشورای ۹۵ استحمزه علی نصیری ۹۵/۷/۲۱صبح روز عاشورای ۹۵ است. از دو روز پیش صدای پیاده شدن دیگ و کفگیر و اجاق و استقرار بساط حلیم پزی، در پارکینگ همسایهٔ بغلی بلند است. این پنجمین سال متوالی ست که چنین بساط و برنامه ای در اینجا برپاست. از دیروز بعد از ظهر افراد رنگارنگی که هیچوقت ندیده ام، در رفت و آمدند. صدای به هم خوردن دیگ و کفگیر و قیل و قال حلیم پزان یک ریز و پی در پی به آسمان بلند است. هر از گاهی از میان این قیل و قال ها صدای صلوات نیز به گوش می رسد. شب عاشورا به این منوال سپری شده است. اکنون ساعت ۶ صبح روز عاشوراست. بانگ دیگ و کفگیر و قیل و قال کفگی,صبح روز عاشورا ...ادامه مطلب