لحظههای ناب و شیرین در همایش یاران دیرینحمزه على نصيرى ۱۴۰۲/۰۳/۲۹از آغاز همپیشگی و هم اندیشگیشان بیش از سه دهه میگذرد. قدمت این آشنایی حتی برای بعضیها در آستانهی چهل سالگیست. انگار همین دیروز بود که در نقطۀ طلاییِ علایقشان -که همان شوق آموزگاری بود- به هم پیوستند و شور نوجوانی را باهم زیستند. دل به هم بستند و دلنشینتر از آفتابِ فروردین بر دل هم نشستند. بدانسان که هنوز هم بر همان عهد و پیمان دیرینشان، استوار هستند.اکنون سی - چهل سال از آن زمان گذشته است. این همه سال به همین سرعت و سادگی گذشت!"زمستون گذشت و بهارون گذشتعطش رد شد و عطر بارون گذشتنه غم موندنی بود و نه سر خوشیچه شیرین چه تلخ، سخت و آسون گذشتیه روز دل خوشی بود و دل بستگییه روز با فراق و دلِ خون گذشتهم از پنجره خندهی شادی وهم از حنجره آه بیجون گذشتچه روزا که جز بینیازی نبودچه شبها که با حسرت نون گذشتسحر شب شد و شب سحر شد چنین؛طلوع و غروب فراوون گذشتگذشت و به جا موند یه مشت خاطرهاز عمر گرونی چه ارزون گذشت"(پخش ترانه "گذشت" با صدای سیاوش قمیشی)راستی دههها نیز عین ثانیهها، چشم بر هم زدنی میگذرند! و حتّی سدهها و هزارهها!!!اما اینجا معمّاییست ناگشوده که آیا واقعاً "زمان" میگذرد و یا این ما هستیم که چون غباری در پهنه بی انتهای کیهان از این سامان به آن سامان و از چرخه به آن چرخه ره میسپاریم؟ آیا پدیدهی نام آشنایی به نام زمان میگذرد و ما را جا میگذارد و داغ و درد حسرت بر دلمان مینگارد و یا ما و میلیونها پدیده کیهانی دیگر از کنار یکدیگر میگذریم و به سوی انهدام و عدم و انسجام و وجودی دگربار ره میسپریم؟؟... فارغ از اینکه این معمّا در جای خود ارزش اعتنا دارد، لیکن مقصود از این مقال، بحث در مورد معم, ...ادامه مطلب